آنیسا جونآنیسا جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

ღ فسـقِلی ما، آنیسا ღ

درمان بدغذایی ِ کودکان

1392/5/29 2:12
نویسنده : •● Mah ●•
564 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

بد غذایی کودکان مشکل بسیاری از مادران است. اگر کودک شما بد غذاست و میلی به خوردن نشان نمی دهد، بهتر است ریشه مشکل را پیدا کنید. معمولا کمتر کودک سالمی پیدا می شود که در طول روز میلی به خوردن نداشته باشد. قبل از آنکه قضاوت کنید، به این سوال ها جواب دهید؛ آیا همیشه و در تمام ساعت های روز به خوردن بی میل است؟ چه مواد غذایی ای را میپسندد؟ فقط گوشت و سبزیجات نمیخورد یا اهل خوردن بیسکویت و اسنک هم نیست؟

 

اگر فرزندتان بد غذاست، برای درمان او می توانید از توصیه های زیر کمک بگیرید:

1. در مورد محتویات غذاها برایش حرف بزنید:یول

مثلا بگویید سبزی بخور چون برای سلامت تو مفید است. آنچه می توان در رابطه با غذا به کودکان زیر 9 سال فهماند، در مورد رنگ، بو یا مزه غذاست. مثلا اگر کودک شما «خامه» دوست دارد، سعی کنید به او نشان دهید که دلیل رنگ، بو یا مزه غذایی که برایش آورده اید، خامه ای است که در آن ریخته اید و خامه را به او نشان دهید.

2. غذاها را به اشکال و طعم های مختلف درست کنید: عینک

سعی کنید هر بار شکل تازه ای از همان ماده غذایی را جلوی فرزندتان بگذارید. اگر سری به رستوران چینی بزنید، می بینید که یک نوع ماهی را به اشکال و با رنگ ها و مزه های مختلف برایتان سرو می کنند و شما دوست دارید از هرکدام مقداری بخورید.

3. ظاهر غذا را باب میل کودکان کنید: از خود راضی

بچه ها سبزیجات نمی خورند چون سبزیجات نه مزه خاصی دارد نه ته دلشان را می گیرد! اگر می خواهید مثلا فرزندتان سبزی بخورد، آن را در کنار مواد غذایی سیر کننده سرو کنید. سعی کنید بشقاب غذا را آنگونه که دوست دارد، تزیین کنید. مثلا اگر فرزندتان گوجه فرنگی را در سالاد کنار می گذارد، آن را رنده یا پوره کنید و به سس سالاد بیفزایید.

4. به زمان گرسنگی او توجه کنید: بازنده

فرزندتان بهتر از شما می داند گرسنه است یا نه. اگر او را مجبور به خوردن کنید، تنظیم اشتهای درونی او به هم می ریزد. اگر فقط چند قاشق غذا می خورد و بعد دلش دسر می خواهد، به او سخت نگیرید. اجازه بدهید لذت خوردن در او شکل بگیرد.

5. دوباره به او غذا بدهید: زبان

تحقیقات نشان داده اگر کودکی غذایی را چند بار بچشد، احتمال آنکه به مرور به خوردن آن علاقه مند شود، زیاد است. تا 5 بار، یک ماده غذایی را به یک شیوه طبخ کنید و عکس العمل فرزندتان را ببینید. اگر نخورد، نحوه طبخ و رنگ و بوی آن را تغییر دهید و دوباره امتحان کنید.

6. فرزندتان را در آشپزی دخالت دهید: نگران

بچه ها مواد غذایی آشنا را راحت تر می خورند. هنگام طبخ غذا اجازه دهید فرزندتان هم بر کار شما نظارت کند و ببیند مواد غذایی خام چطور می پزند. حتی می توانید او را در آشپزی دخالت دهید. مثلا هویج ها را بدهید تا بشوید یا تخم مرغ ها را بشکند. هویداست که کودکان آنچه خودشان پخته اند، با رغبت بیشتری می خورند.

7. دور هم غذا بخورید: قلب

غذا خوردن فقط برای سیر شدن و جذب کالری نیست. غذا خوردن سر میز غذا همراه با خانواده اهمیت بیشتری دارد. جز در شرایط استثنایی، به کودک جداگانه غذا ندهید. معمولا میل به خوردن در کنار اعضای خانواده بیشتر می شود.

8. برای او الگو باشید: ابرو

تحقیقات نشان داده است وقتی مادر یا پدری قبل از دادن غذا به فرزندشان از همان غذا میخورند، 80 درصد کودکان رغبت بیشتری به خوردن نشان می دهند. اگر خود شما از خوردن سبزی ها، خودداری میکنید، مسلماً فرزندتان میلی به خوردن از خود نشان نمی دهد.

9. برای فرزندتان چند پیشنهاد داشته باشید: متفکر

در هر گروه غذایی 2 انتخاب به فرزندتان بدهید؛ مثلا بپرسید هویج می خورد یا نخود فرنگی؟ ترجیح میدهد غذایی با گوشت قرمز بخورد یا گوشت مرغ؟ دوست دارد غذایش کبابی باشد یا سرخ شده؟

10. به او توجّه کنید: لبخند

ما انسان ها به مرور یاد می گیریم نه تنها برای فرو نشاندن گرسنگی، بلکه برای کنترل احساساتمان غذا بخوریم. این عادت بد را از همان بچگی در فرزندتان پرورش ندهید. مثلا چون بهانه گیر است، دستش بستنی ندهید. اگر از شما دلگیر شده، برایش آبنبات نخرید. اگر به او بگویید هویجت را بخور تا برایت شیرینی بخرم، فکر می کند هر بار به عنوان هدیه باید ماده غذایی شیرین دریافت کند. این کار اشتباه است. نباید هیجان و احساس را با گرسنگی که یک نیاز غذایی است، آمیخت.

*منبع: روزنامه سلامت

niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (41)

مامان تسنيم سادات
29 مرداد 92 15:44
سلام
اول از همه از عكسش بگم : چقدر تل اين دختره قشنگه .. آخه من همش براى تسنيم دنبال تل خوشگلم !! از اون جهت گفتم

سلام گلم
بنظر من اگه بدنبال ِ تل خوشگل میگردی، خودت پارچه های کشی رنگ های مختلف بگیر و درست کن.

من هم هــِـد سر خوشگل گیرم نمیومد، رفتم رنگ های ســِــت با روسریم، پارچه خریدم و ...
مامان تسنيم سادات
29 مرداد 92 15:45
من كلى برات نوشتم نمى بينى .....!!!!!

نههههه
مامان تسنيم سادات
29 مرداد 92 15:49
درست همين طوره من تاريخچه مواد غذايى رو براى تسنيم مى گم معمولا ....
از گوشت و سبزيجات و لبنيات گرفته تا ميوه و برنج ...!! يادت كه هست پست دامدارى و شاليزار و ....

بعــــــــــله، خبر داریممممممم

شما که خیییییلی خانووووووووووووووووووومی
تا ابددونفره
29 مرداد 92 18:39
سلام منم شاهزاده خانومفقط اومدم خودمو لو بدم.من غذا می خوام.درمان بد غذایی کودک بدرد من نمی خورهاصلا بات قهرمالان وقت ندارم دارم می رم بیرون.شب زندار شب می یام می خونمش

سلام

ایششششششششششش، مگه قراره همه ی مطالب ِ اینجا به درد همه بخوره؟!!! شکمووووو
زهرا مامان ارتا
29 مرداد 92 20:59
سلام دوست خوبم من چون خودم باردارم و هنوز نی نیم بدنیا نیومده اسم وبلاگتو توی یکی از وبلاگ مادرا دیدمو کنجکاو به دیدنش شدم باورت نمیشه وبلاگت اینقدر برام جالب بود که تمامی مطالب 29 صفحه رو در عرض 4 ساعت خوندم خاطرات تولد روز همسری در 12 اردیبهشت برام خیلی جالب بود راستی عکس غذاها هم خیلی به ادم چشمک میزنه نوشته ی تبریک تولد مادرتون و تعریف ادمای ساده هم اینقدر قشنگ بود که یه گوشه نوشتم تا ازشون استفاده کنم خیلی خوشحالم که با وبلاگت اشنا شدم دیگه یکی از پا ثابتای خوانندگی وبلاگت شدم

سلام دوست مهربان و پرحوصله. اول تشکر میکنم از لطفی که دارید و نگاه ِ مثبت و زیبایی که به اینجا و نوشته های من دارید
این مایه ی مباهات و افتخار منه که یه خواننده اینقدر به نوشته های من علاقه نشون داده که حاضر شده با حالت بارداری، 4 ساعت از وقت ِ با ارزششو صرف اینجا کنه. وقتی اینو گفتین، واقعا خستگی از تنم در رفت و چقدر خوشحالم از اینکه خواننده خاموش نبودید و یه ردپایی از خودتون واسم به یادگار گذاشتین.
خوشحال میشم دوباره رنگ گرم ِحضورتون رو اینجا ببینم.
zahra
29 مرداد 92 23:33
من خودم شخصا خیلی بد غذام . کی با من حرف میزنه ؟؟؟؟

جددددی؟!!!

چی بگم والا
مامان تارا
29 مرداد 92 23:45
آقا دختر ما کاملاً گیاهخواره یه ترفند یادمون بده که گوشت به خوردش بدم
گوشت قرمز و مرغ رو به اشکال مختلف طبخیدیم افاقه نکرد... گوشت قورمه سبزی رو کوبیدم لهش کردم تو قورمه سبزی بهش دادم باز ذراتش رو پیدا کرد و گفت این مزه گوشت میده!!!!

حالا اگه ترفند داری بیا با تارا مقابله کن من که شکست رو پذیرفتم

سلام مامان ِ یه گیاهخوار ...

اینا رو بخون:

گیاه‌خواری، گُل بی‌خار نیست
شاید پیش خودتان فکر کنید که اگر فرزند شما، به اندازه کافی، میوه، سبزی، حبوبات یا نان و غلات مصرف کند، دیگر نیازی به گوشت، مرغ، ماهی و... ندارد. خب، این طرز فکر، چندان درست نیست؛ چون منابع غذایی حیوانی، برخی از ویتامین‌ها را از جمله B12 دارند که در هیچ غذایی با منشأ گیاهی، پیدا نمی‌شود و کمبودش، باعث بروز کم‌خونی می‌شود.

بچه‌ها حساس‌ ترند:
کودکان، در مقایسه با بزرگ‌ترها، حساس‌ ترند و نمی‌توانند به‌خوبی والدین‌شان، اهمیت مصرف گوشت یا غذاهایی را درک کنند که منشأ حیوانی دارند. بچه‌ها از این‌که بدانند غذایی که توی بشقاب‌شان است، تا همین چند وقت پیش، زنده بوده، راه می‌رفته و آن‌طور که بعضی بچه‌ها، به ماجرا، پر و بال می‌دهند، «جیک‌جیک می‌کرده و برای بچه‌هاش غذا می‌برده»، احساس بدی پیدا می‌کنند. پس، به احساس‌شان احترام بگذارید و مسخره‌شان نکنید.

رویا جون، بعنوان ِ یه مادر، اینو به تارا جون بگو:
نمی‌خواهم مجبورت کنم که گوشت قرمز بخوری، ولی گوشت مرغ یا ماهی، کمک می‌کنه که زودتر بزرگ بشی. یادت باشه حالا که کم‌تر گوشت می‌خوری، باید به اندازه کافی، شیر و میوه و سبزی بخوری تا مریض نشی.
تا ابددونفره
30 مرداد 92 0:12
سلاااااااااامدوباره اومدم
اومدم آشتی کنونمثل همیشه مفیدولی گفتم که من می خوام

سلام شاهزاده خانوم
به بههههههههههههههههههه... چی شد حالا؟! عذاب وجدان گرفته بودی؟!

ایشالا بذار پات برسه اهواز....اینقدر هی میرم رو اعصابت واسه گذاشتن ِ عکس غذاهات تا اینجوری بشی.

مثه من که الان اینجوری شدم.
تا ابددونفره
30 مرداد 92 2:26
رسیدم اهواز قصد کپی برداری دارم شدیدامی خوام ببینم پیگرد قانونیش چیهتازشم اصلا اینجوری نمیشم. خودتو خسته نکنمن غذا درست نمی کنم

ههههههه ...

خدا کنه تو غذا درست کنی، با پای پیاده میام اهواز واسه پیگرد.

حالا تو دعا کن من برم تو کار ِ دسر. که اصصصصصصصلا بلد نیستم
تا ابددونفره
30 مرداد 92 2:45
واااااااااااااقعا با پای پیاده می یایاگه راست می گی بیا کرج بگیرم اینجا نزدیکترهخودم بهت یاد می دم عزیزم

حالا تو حداقل یه نیمرو واسه خودت درست کن... بعد منو بکشون اینور و اونور

مرسی
تا ابددونفره
30 مرداد 92 2:53
ایییییییییییییی شب زنده دارمن دیگه رفتم بخوابمبخواب دیگه



اتفاقا منم م میاد شدیداااا

شب خوش.
ღ مونا مامان امیرسام ღ
30 مرداد 92 3:21
چقدر غذااااااااااااااهای خوشمزه اون پایین بود.حالا نصفه شبی .........

نصفه شبی و شکم ِ خالی

مرسی از حضور دوباره تون
محبوبه مامان الینا
30 مرداد 92 7:13
ممنون عزیزم مطلبت بسیار مفید بود
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.ایشششششششششششش خوشحال نشو خواستم یاد ایام کنم و یه کامنت رسمی و بسیار مودبانه بزارم واست

خواهش میکنم دوست خوبم.
.
.
.
.
.
.
تو هم خیلیییییییی خوشحال نشو. دوست خوبم؟! تو؟! ایشششششششش...




محبوبه مامان الینا
30 مرداد 92 7:20
اما جدای از شوخی ازقضا دیشب من به بند 6 عمل کردم (البته بدون اینکه مطلب مفید شمارو خونده باشم)
کوکوی سیب زمینی رو دادم الینا درست کرد خداییش حالی میده خودت بشینی و دخترت واست کار کنه ( حالا نیان منو به جرم کودک آزاری دستگیر کنن؟!)
البته تا مرحله قبل از سرخ کردن ( نه تروخدا میخواستم اونم بدم اون طفلک انجام بده)عکس هم گرفتم اگه حسش بود میزارمش !
واقعا تاثیر داره کلی خورد خودش و با هیجان به باباش میگفت من اینو پزیدم و خیلی خوشمزه ست
.
.
.
.
.
سوء تفاهم نشه اون بغل و بوس و قلب واسه هنرمندیه دخترم بودا !!!
.
.
.
.
.
خب حالا............ چرا قهر میکنی؟!!!بیا اینم واسه تو دوست خوبم


یعنی همش با خودت درگیر بودی هااااااا تا این کامنت رو گذاشتیییییی.

من اصلا هم فکر نکردم که تو کودک آزاری

اصلا هم به ذهنم نرسید که اون بوس و قلب و بغل واسه من باشه

ای جااان، عزیزززززززززززززم تو منو بردی به خاطرات کودکیم... اون برنامه کودکی که میدیدیم...

کوزت و تناردیه!!!
مامان نیروانا
30 مرداد 92 8:05
سلام عزیزم، خیلی دلم برات تنگ شده بود. مرسی که بهم سرزدی و دستمو گرفتی تا خونه ت. ببخش این روزا خیلی گرفتارم و صدالبته بی حواس و گیج. همه ی آشپزیای خوشمزه ت رو خودندم و توی خیالم خوردم. خوب شد ماه رمضون تموم شده ها! عید گذشته ت مبارک دوستم. همیشه شاد باشی.
مهربونیات یادم نمیره هیچوقت. دوسِت دارم

سلام فریبا جونم. ممنونم که اومدی دل من هم واستون یه ذره شده
مرسی که مطالب رو خوندی، عید گذشته شما هم مبارک بانو
امیدوارم شما هم همیشه شاد باشی عزیزم
mamanebaran
30 مرداد 92 8:44
آفرین به این همه مطلب قشنگ

آموزنده , عالی ، بی نظیر




مرسی فاطمه جونم

خدا رو شکر که مورد قرار گرفت.
مامي كيانا
30 مرداد 92 10:39
نكته 6 رو همين ديشب خودم به عينه مشاهده نمودم
اگه باور نداريد يك سر بيايد وبلاگمون اسناد و مداركش موجوده

اِ... پس با مامان ِ الینا هماهنگ بودین
الان میام
علامه كوچولو
30 مرداد 92 11:30
سلااااااااااام
استفاده برديم مخصوصا من كه محمدباقرم به جاي غذا فقط شير ميخوره و بجاي اب فقط شربت البالو
ميگم راهكاري براي بدغذايي بزرگترها از نوع مامان و بابا ندارين

سلاااااااااااام آرام جان
خدا رو شکر ... هههههههه، واقعا؟
مامان محمدرهام جون
30 مرداد 92 13:23
ممنون عزیزم...

خواهــــــــــــــــــــــــــش می کنم.
محبوبه مامان الینا
30 مرداد 92 13:30
حواس نمیزاری واسه آدم
منظورم از کوکو، کتلت بود
.
.
.
.
.
.
.
.
کوزت !!!!

همچـــین گفتی، گفتم آیااااااااااااا چی شده؟!!!

حالا کوکو و کتلت داداش ِ همند.
.
.
.
.
.
.
ژان والژان هم هستشا
سمانه مامان ستایش
30 مرداد 92 17:56
بالاخره مطلبت یه جوری باید به غذا ربط داشته باشه دیگه
مگه قول نداده بودی مطلب آینده ت به غذا و اشپزی ربط نداشته باشه خانووون
اصلا نمی دریابم شما رو
.
.
.
.
.
.
عززززیزم مطلب خوبی بود.مرسی که گذاشتی تا استفاده کنیم

ایششششششششش، حالا هی بیا و به مطلب ِ ما گیر بده هااااا... شیطونه میگه: اینجا رو بکنم وبلاگ ِ آشپزی تا این شکلی بشیییی...

اتتتتتتتتتفاقا وقتی میخواستم این مطلب رو بذارم، به یادت بودم...گفتم این الان میاد و گـــــــــیر میده و عین ِ اون شیر دادن ها، سیریـــــــــش میشه... اه اه، خوشم نمیاد.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خدا کنه استفاده کنی. مخصصصصصوصا مورد ِ 6
سمانه مامان ستایش
30 مرداد 92 18:00
ولی من اصلااااا با شماره 6 موافق نیستمحداقل الان.
بابا آدم از دستشون اینطوری میشه.
شاید یکم بزرگتر بشه مثل بعضیااا بدم کتلت درست کنه بشینم نگاش کنمو کیف کنمبعدم با خونسردی به کودک آزای متهم بشم
اییییییییشششش

محــــــــــــــــــبوبه مــــامــــانِ الـــــــــــینا، با شماســـــــــــــتا


سمانه مامان ستایش
30 مرداد 92 20:05
عصر اومدم کامنتتو بخونم از بس طولانی بود و نفس گیر نزدیک بود مایه ماکارونیم بسوزه
ما امشب ماکارونی داریم با ته دیگ سیب زمینیچرب و چیلیییى
بعدا میام برات میگم چرا عروسیمون مث کودتای 28 مرداد 32بود
میبینی تو رو خدا...
دوره ای شده که کامنت بلند هم نمیشه بذاری ، یه چیزی هم بدهکار میشی
به به، چرب و چیییلی ، نووووش جونتوووون.
خودمونیما، با اینکه فلافل خوردم و سیرم ، اما دلم ماکارونی خواست

Ok
زهرا مامان فنچی
31 مرداد 92 1:04
وای خانومی .من تو وبت بودم موقعی که ارتباط برقرار نمودیاگه هستی بیا عزیزم .منتظرم


دیگه دیر گفتی... الان صبحه و ساعت 10:30
تا ابددونفره
31 مرداد 92 1:59


مهربوووووون
هدیه
31 مرداد 92 2:17
سلام
ببخشید فکر کنم مشکلی پیش اومد
خواستم بگم ممنون که به حرفام گوش کردی شب خوش امیدوارم خوابای خوب ببینی عزیزم

سلام گلم
منم نمیدونم چی شد؟!

خواهش میکنم گلم، وظیفه ست همیشه خوش باشی
سمانه مامان ستایش
31 مرداد 92 3:14
بیا خصوصی

قبل از اینکه بگی، رفته بودم
محبوبه مامان الینا
31 مرداد 92 9:12
خوبه والا
یه دختر هنرمند و کاری داشته باشی که واست آشپزی کنه به کودک آزاری محکوم میشی
چیه ؟! خب راس میگین هنرشو دارین شما هم از بچه تون کار بکشین

کی بخیله؟!!!! والا بخدااااااااااااااااااا


ســـــــــــــــمانه مـــامـــان ِ ستایــــــــــــش، با شماســـــــــــــــتا
محبوبه مامان الینا
31 مرداد 92 9:44
الان خوشحالی که من همش اینجااااااااام؟!!!
.
.
.
..
.
.
.
.
.
.
.


نه بابا، خوشحال شدن داره؟!
ماماني كسرا
31 مرداد 92 12:36
علاوه بر مطلب، خوندن كامنت ها هم جذابه
كلا ادم باحالي هستي

اِی سودابه ی شیـــــــــــــــطون

محبوبه مامان الینا
31 مرداد 92 12:48
چاخان شما که تایید کردی همه رو ؟!!!!!
.
.
.
.
.
پا نشی بیای بگی اونموقع که به من کامنت دادی تایید نکرده بودی و طلبکار بازی دربیاری


ههههه

چقدر تو متقلّد کاری آخه؟!!! همش جمله های خودمو واسه خودم کپی میکنی
.
.
.
.
.
.
.
خداییش دوستت دارم محـبــوب جون
هانی
31 مرداد 92 19:58
________________________________█████_____█████
______________________________███____██_██_____███
_____________________________██________██__________██
____________________________██__________█____________██
________██████____________██________________________██
_____███████████________██________________________██
____█████████████_______██_______________________██
___███████████████______██______________________██
___████████████████______██___________________██
___████████████████_______██_________________██
____███████████████_______███_______________██
_______███████████_______██__██_____________██
___________███████______████___██__________██
____██████__██████████████_____██_____██
__██████████████████████________██__██
_████████████████████_____________████
██_█████_████████████_______________█
█__█_██__████████████
_____█__████████████
_______█████████████
_______██████████████
_______███████████████
________███████████████
_______███████__████████
______███████_____███████
____█████████________██████

سلام آبجی جووووووووونم , حالتون خوبه؟

دل تو وقتی می گیره , دل من می خواد بمیره , حاضرم دلم فدات شه , تا دیگه دل تو نگیره


سلام هانی جوووووووووونم

واااا چرا دلم بگیره؟!
خدا نکنه دل تو بگیره و فدا بشی عزززززززززززززززززززززززیزم

مرسی از بابت کامنت ِ خاصّـت
هانی
31 مرداد 92 20:00
ندیدمت که بگویم چقدر زیبایی...

نیامدی که ببینم شبیه دریایی...

ببین دوباره غروب است و جاده آماده...

بنا به گفته مردم غروب می آیی...

شکوه آمدنت را ببخش به چشمانم...

بیا الهه غربت سوار صحرایی...

الهـــــی آمین...
هانی
31 مرداد 92 20:13
ایمان داشته باش که کمترین مهربانی ها از ضعیفترین حافظه ها پاک نمیشوند
پس چگونه فراموش خواهی شد تو که پیشه ات مهربانی است؟؟؟
وای خدا، قلبمممممممم

مامان تارا
31 مرداد 92 21:18
سلام بانوی چراغ خاموش
بیا هستم

* مامانت *
31 مرداد 92 23:06
آفرین دخترممطلب خوبی گذاشتی.
با تبلت داداشیت اومدیم اینجا.
مرسییییی مامان جووونم
سلام برسونین
سمانه مامان ستایش
1 شهریور 92 1:43
جاااااااانکار کشیدن از بچه شده هنرجل الخالق
واقعااااااااااااا کهمامان خبیث
.
.
.البته کار کشیدن از بچه یه کمش اشکال نداره.منم در آینده میخوام کلا آشپزخونه رو تحویلِ ستایش بدم

حالا بیا خصوصی.اهان یادم نبود قبلش رفتی

محبووووووووووبه، ماماااااااااان الینااااااااا، گوووووش کن.
.
.
.
.
.
.
چشمممممممم
تا ابددونفره
1 شهریور 92 2:21
پسسسسسسست جدیداین دیگه تکراری شدهنگی پر توقعه ها

وااااا

بابا تو دیگه خییییییلی باحالییییی
مامان نیایش
1 شهریور 92 19:22
خیلی جالب و مفید بود استفاده کردمهمش مفید بود نکته ی آخرش از همه مهم تر

مرسی از دقت و حضور زیبات زهره جون
محبوبه مامان الینا
2 شهریور 92 9:07
حالا یه سؤال؟ جریان این خصوصی بازی چیه؟!!!!!!!!!!111 نکنه میرید اون تو .. منظور پسخونه ست و از ما غیبت میکنید

داری یه کاری میکنی دوباره واست بنویسم:

That is secret my dear friend , It is my weblog and she is my friend


محبوبه مامان الینا
2 شهریور 92 10:43
ههههههههههههههه خودت لو دادی
یه دستی زدم ببینم اوت تو چی میگین به هم که خودت لو دادی

نخییییییییر، خودمو لو دادم چیه بی جنبه؟!!!

بده نخواستم توی آمپاس بمونی؟!!! من آدمی هستم که کسی رو دستم بزنه؟! عمممممممممممرا

حالا که اینطور شد، اون "اوت" رو که اشتباه نوشتی، واست درستش نمیکنم [همون آیکونی که واسه خانم خبیث گذاشتم]