آنیسا جونآنیسا جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

ღ فسـقِلی ما، آنیسا ღ

کودک و اسباب بازی

1392/2/17 2:39
نویسنده : •● Mah ●•
7,565 بازدید
اشتراک گذاری


هنگام خرید اسباب بازی ها، والدین باید توجه داشته باشند که نه تنها بی خطرترین، خوش رنگ ترین، سرگرم کننده ترین و آموزشی ترین اسباب بازی را انتخاب کنند، بلکه باید به خواست كودك و علاقه او هم توجه داشته باشند. البته نباید برضرورت توجه به كيفيت اسباب بازي‌ ها و تاكيد روانشناسان بر انتخاب بهترين گزينه را هم فراموش کرد.

اسباب بازی برای کودکان، نوعی غذای روانی و جسمی است. چون بازی یکی از نیازهای مهم کودکان محسوب می شود و جزئی از زندگی آنان را تشکیل می دهد. اما مي‌توان با توجه به چند نكته ساده، انتخاب اسباب بازي را به سرگرمي شيرين تبديل كرد.

باید انتخاب و خرید اسباب‏ بازی‌ ها را با هدف انجام دهیم. بهترین اسباب بازی آن است که کودک را مجذوب خود کند و حس کنجکاوی او را بر انگیزد. یکی از ويژگي های اسباب بازي مناسب برانگيختن حس كنجكاوي كودك است. اسباب بازي خوب، نه تنها نبايد تكراري به نظر برسد، بلكه بايد حس كنجكاوي او را برانگيزد.

اسباب بازي را مناسب سن و علاقه كودك انتخاب كنيد. بازي بايد مهارتي را به كودك بياموزد، مثلا کودکان خردسال به اسباب بازی هایی نیاز دارند که هر پنج حس آنها را تقویت کنند.

اسباب بازیی که یک کودک دو ماهه را سرگرم می کند، برای یک کودک دوساله سرگرم کننده نیست و برعکس، کودکان همگام با رشد خود نیازمند اسباب بازیهای متنوع اند و تناسب داشتن اسباب بازی انتخاب شده با سن کودک بسیار مهم است.

نباید کودکان را مجبور کنید تا مطابق جنسیتشان اسباب بازی انتخاب کنند. باید اجازه دهید آنها مطابق میل و علاقه خودشان انتخاب کنند، هر دو جنس بهتر است که مهارت های اجتماعی و تجسمی خود را تقویت کنند. توجه داشته باشید اسباب بازی ها تآثیر زیادی روی رفتار کودکان می گذارند برای مثال تفنگ، شمشیر و مدل های جنگی رفتار پرخاشگرانه را بیشتر می کنند.

خرید اسباب‏ بازی‏ برای کودک باید جنبه تشویقی داشته باشد. بچه باید برای رسیدن به خواسته‏ های خود کمی تلاش کند. اگر کودکی همیشه همه چیز برای او به راحتی و بدون هیچ تلاشی فراهم ‏شود، در آینده همین انتظار را خواهد داشت.

هنگام خرید اسباب بازی برای کودک نه تنها تناسب آن با محدوده سنی ضروری است، بلکه باید از بی خطر بودن و سرگرم کنندگی آن هم مطمئن بود. اسباب بازي نبايد كودك را بسوي خشونت و تكرار رفتارهاي خشن سوق دهد.

اسباب بازی های چوبی و فلزی یا چینی و شکستنی را در اختیار کودکان قرار ندهید. توجه داشته باشید اسباب بازی های کودکانِ کمتر از 2 سال، نباید به گونه ای باشد که قطعات آن و یا خود آن را کودک به دهان ببرد.

*منبع: مجله پزشکی مادر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (51)

ღ مدیر وبلاگ ღ
17 اردیبهشت 92 2:54
اگه کسی ازم بپرسه: خبریه؟

کامنتش تایید نخواهد شد.

چون واقعا هیچ خبری نیست.

باتشکر...
ツ ستایش مهربون ❀ستایش خوش زبون ツ
17 اردیبهشت 92 7:55
سلام م خانم عزیز
ممنون از مطالب خوبت

سلام م خانومی ، خواهش می کنم
مادر کوثر
17 اردیبهشت 92 8:48


به این نیت اینجا رو باز کردم که بگم: حالا چی
که یهو اخطار مدیر وبلاگ خفه ام کرد

جالب بود عزیزم

خفه؟!!! ... خدا نکنه.
نه، من همینجوری دیشب یهویی این موضوع اومد تو ذهنم. البته خودم هم سعی می کنم که مطالب در مورد نی نی و اینا بذارم
قربونت
علامه كوچولو
17 اردیبهشت 92 9:18
سلااااااااااااااااااااام
من كه نمي پرسم چون ميدونم خبري نيست
خودت نوشتي ديگه
در كل بسيار خوب بود ممنوووووووووووووونيم:ما مادرا
ولي ميگما من اصلا براي محمد باقر شمشير نخريدم اما كافيه وسط خونه خط كشي خودكاري سيخ كبابي و ...گيرش مياد تا نقش مرده رو براش بازي نكنين اروم نميشه
چه بايد كرد؟

سلام عزیز ِ با انرژی
مرسی که نپرسیدی ، اِ وا ... من از کجا بدونم؟!
نمی دونم خــــو
مامان تسنيم سادات
17 اردیبهشت 92 9:35
هر چى فكر مى كنم نمى فهمم چرا اسباب بازى چوبى نگيريم ....!!!
من كه گرفتم .....

سن دخملی ِ شما بالای 2 سال هستش ...در ضمن، علیک سلام، صبح شما هم بخیر
مامان تسنيم سادات
17 اردیبهشت 92 9:37

اينو مى گن اقتدار ....
خوب از اول اين كارو مى كردى و خودت رو راحت مى كردى


مامان تسنيم سادات
17 اردیبهشت 92 9:44
واااااااى ببخشيد سلام يادم رفت ..... رفته بودم تو نخ اسباب بازى چوبى .....
نه آخه تسنيم از يك سالگى با اسباب بازى چوبى بازى مى كنه ....!!!
در ضمن صبحتم بخير و خوش بگذره

قصد جسارت نداشتم عزیزم، ... من دوستت دارم خانومی، چه سلام کنی چه نکنی
سلام به روی ماهت ...
نمی دونم والا، چرا اینجوری گفته. اصلا ولش کن. بنظر من هر مادری نی نی ِ خودش رو بهتر از هر کسی میشناسه و هر چیزی که متناسب باهاش باشه و با شناختی که داره، واسش تهیه می کنه.
ممنووووونم، جای شما خالی بود. به یادتون بودم، خصوصا تو قسمت ِ بازی های فکری.
mamanebaran
17 اردیبهشت 92 9:47
مرسی گلم خیلی عالی بود

خواهش می کنم، ممنون از بابت تشویق

خواهر فرناز
17 اردیبهشت 92 9:59
سلام علیکم صبح کله سحرتون به خیر
خوبین شما؟
میگم قصد خوابیدن احیانا ندارین؟2.54 دقیق است
خوب نپرسین خبریه یا نه این قدر دوست جونم را اذیت نکنید
خوب اگه خبری باشه خودش بهمون در یک اطلاعه عمومی میگه مگه نه؟
چه عکس خوشگلیم گذاشتین شما
نکنه سر قضیه دیروز یهو دلت هوس کرد اینا بذاری همون که به مامانت گفتی؟!!!! هاهاهاهان زود باش اعتراف کن
خودت اعتراف کن وگرنه جیغغغغغغغغغغغغغ میزنم

خب چیکار کنم، کارهای خونه رو انجام دادم، که مثه الان از نمایشگاه میام خونه، کار خاصی نداشته باشم جز استراحت و اینا ...
چشات خوشگل می بینن دوست جونی.
عزززززززززیزم، خدا خیرت بده که نپرسیدی.
فاطمه جان، اصلا یادم نمیاد. چی گفته بودم به مامان؟!
منم پیر شدم، رفت ...
خواهر فرناز
17 اردیبهشت 92 10:03
چرا نظرمو تایید نمیکنی؟

شما که در جریان رفتنم به نمایشگاه بودی، چرا؟!
الان که خونه اومدم، دیدم.
تورو خدا آیکون ِ رو نذار که اوضاع خودم بهتر از این نیست، در حال حاضر.
مامان نیایش
17 اردیبهشت 92 11:07


ممنون از تشویقتون .
آزاده
17 اردیبهشت 92 11:21




باران
17 اردیبهشت 92 12:23
سلام عزیزم
چه مطالب آموزنده ای گذاشتی ممنونم
آپم اگه دوست داشتی سر بزن

سلام به روی ماهت خانومی، حتما میام پیشت
مرسی که اومدی و ممنون از نظر لطفت.
مامان تسنیم سادات
17 اردیبهشت 92 14:07
لجم در میاد ... چرا اینجا آیکون قهقهه نداره ...!!؟؟؟
ببین چقدر این ساعتت قشنگه .. و خیلی خنده دار ....
گاومان هم زایید ... تسنیم اومده میگه برای منم از این اسباب بازیها بخر ....
حالا اینم عکسه میزاری تو وبلاگت ...؟؟؟
من از کجا از این اسباب بازیا بیارم ...
بیابگو از کجا سرچ کردی بگردم پیداش کنم ...
ای بابا .... !!! مارمولک و پیشی و جوجه و زورو کم خرج بود اینم اضافه شد ....


ساعت وبلاگ که حداقل مال ِ سه ماه پیش هستش. ،آخی، فداش شم که هر چی ببینه می خواد جز کتاب (حرف خودش توی نمایشگاه کتاب)
از یه سایت خارجی سرچ کردم، شاید توی ایران نباشه
مامان تسنیم سادات
17 اردیبهشت 92 14:10
چقدرم خوشگگگگگگله این اسباب بازیه ....
به عنوان یک عدد خاله کوثر این را گیر بیار برای تسنیم ....
وووواااااای .... ببین اشک بچه رو درآوردی .... گوله گوله اشک می ریزه میگه من از اینا میخواستم ...
بچه چند قرنه بهم گفته برام لگو خونه بازی بخر ...
حالا اینو دیده خوشش اومده دیگه

خواهش می کنم عزیزم، چون یه نی نی کنار اسباب بازی بود در حال ِ بازی کردن، عکسش رو گذاشتم. چون به مطلب بیاد.
آخــــــــــی، ببخش منو که باعث شدم گوله گوله اشک بریزه این دختر خوبم.
امیدوارم گیرتون بیاد یه همچین چیزی.
مامان تسنیم سادات
17 اردیبهشت 92 14:11

الان با گوگل کروم راست کلیک کردم دیدم چی نوشتی ....!!!!!

عزیزم مرسی که اینقدر مهربونی و بامزه ایی.
خواهر فرناز
17 اردیبهشت 92 15:04
منتظر عکس کتاب های خریداری شده شما هستیم

من چیز خاصی نخریدم، چون معمولا کتاب های انگلیسی نیازم میشه که اونا رو خیلی راحت از فروشگاه "شهر کتاب" می خرم.
بیشتر بخاطر فضاش رفتم. از مادر کوثر بخواه که عکس کتابای کوثر رو بذاره.
زهـــرا
17 اردیبهشت 92 17:35
سلام خانوم .خوبی ؟
ایـــــــــــول مامان آینده .خواستم یکم بهت گیر بدم که نوشتی نگین خبریه و من میدونم اصلا از سیسمونی خریدن خبری نیست

کو تا شما سیسمونی بگیرین

خانمی موفق باشی

سلام عزیزم، بله درسته ، خودت هم موفق باشی مهربووووون
خواهر فرناز
17 اردیبهشت 92 19:53
نیومدی هنوز ؟

ساعت 9 رسیدم خونه. ، مرسی که به یادم بودی، من هم اونجا به یادت بودم.
محبوبه مامان الینا
17 اردیبهشت 92 21:01
ممنون بسی آموزنده بووووووووود

خواهش می کنم دوست خوبم
مامان تسنيم سادات
17 اردیبهشت 92 23:53
سلام خوبى خوش گذشت ؟ چه كارا كردين ؟؟
كوثر رو بغل نكردين ؟
اين آيكونها هم كه درست نشد
منم خونه نبودم تازه اومديم

سلام خوبیم. ممنونم از لطفت عزیزم.
نه، بغلش نکردیم، تازه دستش هم به من نمی داد، خودش مستقل راه می رفت. اما خب، آخرش حسابی خسته شده بود و تو مترو، تو بغل مادرش خوابش برد. احتمالا خواهریم پستی در این رابطه خواهد گذاشت. من هم چند تا عکس از امروز دارم، اما نمیذارم، تا ببینم خواهری کدوماشو میذاره از کوثر. ، چیکار کنیم دیگه؟ آبجی بزرگه ست.
چی بگم والا، آیکون ها هم جاشون خالیه، خیلی بهشون عادت کرده بودم. ، ایشالا زود همشون بیان
خواهر فرناز
18 اردیبهشت 92 0:20
کتاب کودک برای کادو میخواستی بخری گفتم عکساشا بذار.

آهان آره، دو سه تایی خریدم که عین مال ِ کوثر هستش. باشه. ببینم اول خواهری چیکار میکنه در رابطه با مطلب نمایشگاه، شایدم مطلبی نذاره.
بعد من عکس اینا رو میذارم ، خیلی خوب یادت مونده بودا
آخه می دونی چرا حواسم نبود؟! هنوز نرفتم سراغ نایلونی که کتاب ها توش هستش. همینجور گوشه اتاقه. ، امروز به اندازه کافی کتاب دیدم، حوصله اینا رو فعلا ندارم
مامان تسنيم سادات
18 اردیبهشت 92 0:22
گپو بزن من مى زنم انگار برات باز نمى شه

واسه منم باز نمیشه خوااااهر
خواهر فرناز
18 اردیبهشت 92 0:33
منم تو نی نی گپم برات باز نمیشه؟

نه
خواهر فرناز
18 اردیبهشت 92 0:38
برام باز میشه اما چیزی از طرف تو نمیاد.

دقیقا واسه منم همینه.
خواهر فرناز
18 اردیبهشت 92 0:42
من ومامان تسنیم داریم چت میکنیم

دوباره امتحان کن

OK
خواهر فرناز
18 اردیبهشت 92 0:52
من میبینمت
عزیزم رفتی؟

خب واسه من باز بود، شما نبودید ظاهرا؟!!! نمیدونم
خواهر فرناز
18 اردیبهشت 92 0:55
ما بودیم شما را میدیدیم
ولی هر چه جیغ زدیم شما صدایمان رانشنیدید
برو بخواب که خیلی خسته شدی شبت خوش

خب پس، ببخشید
شما هم خوابای خوب ببینی، مرسی
♥ نیم وجبی ♥
18 اردیبهشت 92 2:00
این مطالب مفیدت منو کشته
این پیغام اول مدیر وبلاگ منو کشته
آقا ما غلط بکنیم بگیم خبریه چرا عصبانی میشی

قربون ِ مرام و معرفتت که هر ساعتی از طول روز بهم میرسه
هههه ...
نگو دیگه اینجوری. یه جوریم میشه خــــو!
زهـــرا
18 اردیبهشت 92 7:37
راستی سر نمیزنی ها

الان میام عزیزم
زهـــرا
18 اردیبهشت 92 7:39
راستی سلام .خخخخخخ فراموش کردم

سلام به روی ماهت خانومی
خواهر فرناز
18 اردیبهشت 92 8:03
آخ جون شکلکا برگشتن
امتحان میکنیم

کار میکنه


اییییییی ول
مامان ترنم
18 اردیبهشت 92 8:16
با اين كامنت اول كه كلا نطقمون رو كور كردي
اي بابا خيلي با خشونت برخورد كردي ها ...
مطلبت مثل هميشه عاليييييييييييييييييييييييييي

وای نگو تو رو خدا اینجوری ،
شما به این میگی خشونت...؟!!!
مرسی از حضورت عزیزم

مامان تسنيم سادات
18 اردیبهشت 92 9:26



هههههه.... بيا و ببين كه آيكونها درست شد ...!!


آره. هههههههههه
مامي كيانا
18 اردیبهشت 92 9:40
سلام
مطلب خوبي بود
من جنبه تشويقيش رو خيلي موافقم

سلام گلم، قربون ِ مرامت
اتفاقا منم خیلی موافقم با همون قسمتی که شما بهش اشاره کردی
خواهر فرناز
18 اردیبهشت 92 9:40
دلم داره میترکه نمیای رو خط؟

آخــــی. ببخشید
مادر کوثر
18 اردیبهشت 92 10:01


تو دیشب مگه کی خوابیدی دختر؟!

من که از خستگی کنار کوثر غش کردم البته بعد از خوندن دو سه تا کتاب

ساعت 2 و نیم بیدار شدم و رفتم تو اتاق خودمون خوابیدم

اومدم بگم به روزم

هههههه... از هیجان، خوابم نبرد
اومدم پیشت جیگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر
مادر کوثر
18 اردیبهشت 92 13:24
کی پست میذاری؟

پست نمایشگاه؟!

میخوام ببینم چه خبر بوده؟



خبر خاصی نبوده که
همون عکس های خودت هستن، از زاویه ی دیگه
شنبه صبح ایشالا.
امیر مهدی و عمی
18 اردیبهشت 92 14:24


مرسی خانومی
خواهر فرناز
18 اردیبهشت 92 19:50
تو که باز آفلاینی؟
چیزی شده نمیای رو خط؟

نه عزیزم، یه خورده خرید کردم و کار دارم
زهـــرا
18 اردیبهشت 92 23:02
آنان که با فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست،چرا که همیشه در آن جاودانند.


از قلبم پرسیدم فرق عشق و دوستی چیه؟
قلبم جواب داد: کار من تامین خون بدنه
سوالای چرت و پرت از من نپرس !


دو متن کوتاه در یک نظر



آخی ... آخه تو چقدر مهربونی خانومی
قشنگ بودن، ممنونم
مامان تارا
19 اردیبهشت 92 0:32
ای بابا مگه بچه وقتی چشمش یه اسباب بازی رو گرفت این حرفها تو گوشش میره !!!!


نگاری
20 اردیبهشت 92 7:03
سلام
مرسی عزیزم جالب بود خیلی.

سلام عزیزم ، مرسی از حضور زیبات
مامان تسنيم سادات
20 اردیبهشت 92 12:44




سلام. تقديمت



عـــــــــــــــــــــــــــــــزیزم

نگاری
20 اردیبهشت 92 17:42
خصوصی داری.

کو؟
مامان مانی مسافر کوچولو
20 اردیبهشت 92 20:43
یه سوال دارم اسبابازی سن کودکان سی سال چی میتونه باشه آیا؟؟؟؟

ای شیـــــــــــــــــطون!
خواهر فرناز
21 اردیبهشت 92 0:02
ببخشید گلم خیلی اذیت شدی شرمنده این همه راه اومدی به خاطر من و خیلی تو نمایشگاه اذیتت کردم
خیلی خوشحال شدم دیدمت
چه مراحل سختی پشت سر گذاشتیم تا همدیگه را دیدیم واقعا زیاد و سخت بود
دست گلتم درد نکنه بابت شال خوشگلت (امشب پوشیدمش رفتم مهمونی خیلی به یه مانتوی دیگم میاومد)
بازم ممنون خیلی زحمت کشیدی بـــــــــــــــــــــــــــوس
ای کاش می اومدی اصفهان همدیگه را زود میدیدم
دوست داشتم دوست بیشتر دارم اصلا خیلی دوست داررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم
شبت خوش
یه سوال میخوام خاطرات نمایشگاه را بنویسم از دیدارمون و شال نازی که برام آوردی، چیزی بگم یا نه؟
گفتم شاید دلت نخواد کسی بدونه!


سلام خانومی، ممنون از این همه ابراز احساسات و محبت هات. منم خیلی خوشحال شدم که دیدمت، واسم جالب و البته جدید بود که یه دوست از طریق اینترنت باهاش آشنا بشم و از نزدیک ببینمش. به سختی هایی که واسه هماهنگی ملاقاتمون داشتیم، به اندازه یه دنیا می ارزید.
شالت هم مبارکت باشه.اگه وقت داشتم، چیز بهتری واست می گرفتم.
بنویس عزیزم، اشکالی نداره.
راستی، منـــــــم کلی دوستت میـــــــــــــــدارم
مامان تسنيم سادات
21 اردیبهشت 92 0:52


ای جووووووووووووووووووونم
مامان آنی
23 اردیبهشت 92 15:24
مرسی گلم جالب و مفید بود

قــــــربونت
بابای آینده یه فسقِلی
25 اردیبهشت 92 1:07
واقعا؟!

شک داری؟!
مامان آناهیتا
28 اردیبهشت 92 16:15
سلام عزیزم مطلب جالبی بود.

سلام مامانی ِ آناهیتا. خوش اومدین